به اندازه ی عمق تمام آسمانها از تو دورم عزیز و مهربانم نه...نه...بیشتر... باور کن خودم خودم را دور از تو برده ام. باور نمی کنی که این روزها چه احساس غربتی دارم دور از تو! دور از تویی که کمال مطلقی! این روزها چه بغض بزرگی هی قلقلکم می دهد این روزها دلم چقدر زود برمی خورد بش. این روزها چقدر چشمانم هوایی توست مهربان خدایم. آه... حرفی دیگر نیست برای گفتن! «اهدناالصراط المستقیم» گاهی به هوای سر نزدن دوستان هم که شده است باید آپ کنی یک آپ زورکی... خب ما هم آپ می کنیم.از همان آپ های زورکی!!! چند روزی است دلمان گرفته!! چه اهمیت دارد نه؟ اصلا برای چه کسی اهمیت دارد نه؟ نه نه نه؟؟؟ دوباره فریاد می زنم... چند روزی است دلمان گرفته است...صدایم را می شنوید؟ نه...نه مهربان خدایم...چند روزی دلم گرفته است... بگذار دل بنده هایت بی رحم باشد و نشنوند چه می گویی... راستی مهربان خدایم...گفتی در دل شکسته جای داری... خوش به حالم...در دلم هستی الان...حست می کنم...یک دنیا مهربانی آمده است و مرا مهربان کرده!! چه شیرین!!! بگذار بنده هایت صدایم را نشنوند...تو که می شنوی و نگاهم می کنی.دیگر آنها چه اهمیت دارند؟ این واژه هارا از کجا آورده ام؟نمی دانم!!! همان مهربان خدا بر دستانم جاری کرده است... دل بقیه ی بنده هایش بسوزد.....................:دی نمی دانم چه حکایتی است ... نمی دانم. اما حس کردن 22 بهمن از پشت شیشه ی تلویزیون خیلی سخت است... اینکه اشک هایت را روان کنی و بخواهی که حسش کنی... بخواه که بر دستان آن پیر پارسا بوسه بزنی و نتوانی... و اینکه یک سال قبل از تولد تو رفته است...بدجور سخت است و دیدن چشم هایی که نه می دانند چه می گویی و نه خواهند فهمید... دلم 22 بهمن 57 را می خواهد. سلام. راستش نمی دونم چی بنویسم خوب من اولین بارمه که وبلاگ میسازم و نمی دونم چ بنویسم ولی واقعا خوشحالم این یه پست که نمیشه گفت...یه نوشته...بازم نمیشه گفت...یه سیاه نوشته است برای من معرفی عرض می کنم. من مهربون خانم----معروف به عطر باران.... سنم هم زیاد نیست....کمم نیست.... چیز دیگه ای به دردتون نخواهد خورد. ولی امیدوارم این وبلاگ بشه جایی که بتونم حرف بزنم....اونم از خوبش. تنهام نذارین
Design By : Pichak |